نقد فيلم "رواني" هيچکاک از ديدگاه روان شناسي زيگموند فرويد
هنر و سلامت
بزرگنمايي:
چه خبر - " آدمي در چنبره ي نا آگاهي گرفتار است " فرويد
فرحناز عليزاده :آلفرد هيچكاك استاد دلهره سينما در فيلم " رواني " ترس را نه براي ايجاد ترس و ساخت فضاهاي ترسناك، بلكه براي شناخت انسان و بررسي زواياي روح او به كار مي گيرد. او به جاي استفاده از سرداب هاي نمور، دهليز هاي پيچ در پيچ و ياصداي جغد؛ شخصيت دوگانه اي را خلق مي كند تا عمل ترس را در روابط انسان و ذهن آنان کندوکاو کند. اين استاد ِترس، به جاي عامل بيروني گوتيك كه عنصر ناشناخته ها و محيط را شامل مي شود به عنصر دروني يعني به تضاد انسان با درون خويش مي پردازد .
هيچكاك با به كارگيري اصل تقابل به ساخت کاراکترهايي متفاوت روي مي آورد. شخصيت هايي مانند؛ مردعاشق ولي عاقل(فراخود قوي) در مقابل دختري كه در ابتدا به نهاد براي رسيدن به اميال و آرزوها جواب مثبت مي دهد و سپس به كمك فراخود و عقل اين احساسات را كنترل مي كند تا با يافتن خود به تعادل برسد(پيروزي خود) هيچکاک اين شخصيت را در تضاد با نورمن قرار مي دهد كه به نهاد لگام گسيخته ي خود اهميت مي دهد( برتري نهاد )؛ هيچکاک با ايجاد تناقض بين دو شخصيت ما را به شناخت دروني انسان مي رساند.
مرد جوان به دليل اجبار در باز پس دادن قرض هاي پدر و تامين مخارج همسر قبلي از ازدواج با دختر مورد علاقه اش سرباز مي زند. او در برابر مشكلات صبور است و هميشه راه حل منطقي كارها را در نظر مي گيرد."يكي از ما دو نفر بايد باشد كه وقتي (کارآگاه )آمد با خبر شويم" .او در مقابل مشكلات به قانون و كلانتر مراجعه مي كند . فراخود مرد چنان قوي است كه مي تواند اميال و احساساتش را كنترل و درمقابل نهاد ايستادگي كند. اما زن جوان كه سخت عاشق است دست به دزدي مي زند تا مشكلات مادي را برطرف كند و به آرزوها و معشوقش برسد. فردي با سابقه ي ده ساله ي كاري كه حالا بين نهاد و فراخود در حال جدال و كشمكش است. كسي كه وقتي پليس، (نماينده ي قانون) را مي بيند دست و پايش را گم مي كند و از راه اصلي(جاده – زندگي) منحرف مي شود. دختر بعد از ساکن شدن در مسافرخانه متروکه و آرامش نسبي و در پي صحبت با نورمن متوجه مي شود كه نزديك است در تله اي بيفتد كه به دست خودش ساخته؛ نتيجه نهاد آشوبگر را كنترل مي کند و با کمک فراخود به خود درونش مي رسد. اينجاست که قصد عزيمت و بازگشت به خانه را در سر مي پروراند.
اما شخصيت برجسته و اصلي اثر يعني نورمن ؛ جواني زخمي و لطمه ديده است. او كه در كودكي پدر را از دست داده و زير سلطه ي مادربزرگ شده آن چنان به مادر وابسته و عاشقش شده است كه وقتي مادر عاشق مرد ديگر مي شود ، چون مرد را رقيب عشقي خود مي داند(عقده اديپ)؛ نه تنها مرد را بلكه مادر را نيز مي كشد. مرد جوان بعد از مرگ مادر براي فرار از تنهايي، جسد مادرش را به خانه آورده و كم كم با او شروع به صحبت مي كند، به گونه اي كه جاي مادر، خود صحبت مي كند و اين جاست كه به دوگانگي شخصيتي مي رسد. نيمي مادر است و نيم ديگر نورمن . در واقع به اعتقاد فرويد او دچار درجازدگي و نوعي " نورز" شخصيتي مي شود. شخصيتي که در دوره اي از زندگي متوقف مي شود و وابسته به دوران کودکي خود است. نورمن در دوران قديم سير مي کند و به وسواس شديد در تميز نگه داشتن متل گرفتار ميشود که اين خود از علائم ديگر نورز محسوب مي شود .
از صحنه هاي ماندگار اثر مي توان به صحنه ي قتل اشاره كرد وآن را از دو جهت بررسي كرد. ابتدا از ديدگاه نورمن و ديگري از نگاه مادر نورمن. مادر نورمن(نيمه ي دوم نورمن)وقتي مي بيند دختر تازه وارد مي خواهد محبت پسر را از او بگيرد، به علت حسادت مادرانه و به خاطر بدگويي هاي دختر و پيشنهادش به ديوانه خانه فرستادن مادر و اينكه نورمن نبايد بگذارد مادر به او زور بگويد، عصباني شده و دست به قتل دختر مي زند.
ازسوي ديگر نورمن به دختر علاقه مند مي شود و وقتي متوجه مي شود كه دختر صبح زود قصد بازگشت وترک او و همچنين قصد نصيحت كردنش را دارد، از دختر بيزار مي شود؛ به گفته ي نورمن " شايد دختران زيبا بتوانند او را گول بزنند اما نمي توانند مادرش را گول بزنند " بنابراين دو نيمه ي شخصيت كه عليه دختر شوريده اند (مادر نورمن /نورمن جوان)دست به دست هم داده و نيمه ي دوم نورمن(مادر) كه انگيزه ي قوي تري دارد ،دست به جنايت مي زند.
از صحنه هاي موثر ديگر كه اوج داستاني فيلم را نيز در بر مي گيرد ،مي توان به صحنه اي اشاره کرد كه نورمن در لباس زنانه به نيت کشتن دختر به سمت او مي رود. اين صحنه به خوبي بيانگر جدال بين نورمن مادر و نورمن جوان است.
در ديدگاه فرويدي آن چه كه مقعر است ، نماد زنانگي و آن چه كه طولش از قطرش بيشتر است نماد مردانگي محسوب مي شود. نورمن ازسوراخ گردي كه در ديوار كنده شده و از داخل روزنه اي گرد(نمادزنانگي) به دختر نگاه ميكند تا اميال جنسي سركوب شده اش را ارضا کند. هم چنين روانكاوان آب را به هر شكلش نمادي مادينه يا مادرانه تعبير كرده اند. نورمن وقتي دختر را در حال شستشوي مي بيند به او حمله مي كند و سپس او را درون مردابي كه گرد است ،مدفون مي كند. مردابي كه همه چيز را درخود فرو مي كشد و شايد نمادي از زهدان زن باشد. تصوير شب، تاريکي، طوفاني که زوزه مي کشد، خصوصيات ضمير ناهشيار و نهاد را القا مي کند؛ نورمن در تاريکي دست به جنايت مي زند، او از نور مي ترسد وكار دفن جسد را در تاريكي کامل انجام مي دهد.
اين تاريكي وقتي دختر مي خواهد از پول سرقتي برداشت كند، نيز ديده مي شود؛ او در اتاق كوچك و تاريك دستشويي دست به اين كار مي زند. استفاده از جاروي بلند و سطل گرد كه يكي را داخل ديگري قرار مي دهند نيز مي تواند نشان نرينگي و مادگي باشد. همچنين نورمن از چاقو كه نشان مردانگي ست براي كشتن افراد سود مي جويد. برج و خانه كه بالاي تپه (كوه نشان مردانگي) است و اشراف به دوازده اتاقي دارد كه در بستر گرد زمين جايگزين شده اند نيز مي تواند نشاني از نماد هاي ديگر جنسي از ديدگاه فرويد باشد.
تنش بين خشکي و آب را نيز مي توان شبيه تنش هشيار و ناهشيار در نظريه ي فرويدي دانست؛ مرز بين خشکي و مرداب که نورمن در آن مي ايستد و بلند بلند مي خندد.
از ديگر نکات نهفته در متن مي توان به تپق هاي زباني توجه داشت.به اعتقاد زيگموند فرويد، بروز ناخودآگاه توسط تپق هاي زباني امکان پذير است. فرويد معتقد است هيچ چيز بي سبب و تصنعي نيست ؛ درمسائل رواني همه چيز به هم مربوط است. وقتي کسي اشتباهي مي کند، در واقع ضمير ناخود آگاه اوست که خود را به رخ مي کشاند و بارز مي شود. نورمن در مقابل کارآگاه به تته پته مي افتد و دچار لكنت زبان مي شود. همچنين در مقابل مرد كه او را به گونه اي باز خواست مي كند با انگشت هاي دستش بازي بازي مي كند.
همانطور که گفته شد، وسواس نيز از ديگر عوارضي ست كه در بروز ناخود اگاه جلوه گر است. نورمن هر هفته شمد ها را عوض مي كند تا بوي نا نگيرد. او چراغ متل را گرچه بي فايده است روشن مي گذارد. به دوازده اتاق مرتبا درحالي كه مي داند مسافري نيست ،رسيدگي مي كند. او اتاق مادر را در طي اين سالها مرتب و تميز نگاه مي دارد. اتاقي پر از تجملات كه در تضاد با اتاق خودش و عروسك هاي شكسته اش بيشتر نمود پيدا مي کند و آشکار مي شود. اين وسواس در تميزي و مرتب انجام دادن كارها از احساس گناهي است كه در او ريشه دوانده. او خود را موظف به انجام اين كارها مي داند تا وجدان آشفته ي خود را التيام بخشد و درمان کند. نورمن جوان براي اين كه مادر را هميشه در كنار خود ببيند حتي جاي او مي خوابد؛ او با سر پا نگه داشتن متل به گونه اي ديگر مي خواهد سرپوشي بر مرگ مادر وعذاب وجدان خود بگذارد.
از بحث هاي ديگر فرويد ليبيدوي جنسي است. در نگاه فرويد پرواز يک نماد جنسي است. وجود پرنده هاي خشک شده نشان از غرايز سرکوب شده ي جنسي و عدم توانايي جنسي نورمن است. خشک کردن پرنده ها نشاني از عدم ارتباط با موجود زنده و عدم پرواز است. نورمن در زيرعقاب خشک شده اي مي نشيند که به سمت او خيز برداشته است.
در انتها تنها مي توان گفت نقد فرويدي يک نگاه جبرگراست. فرويد اعتقاد دارد انسانها درگير تسلط ناخودآگاه هستند و اين ناخود آگاه است که بر اعمال انسان ها کنترل دارد؛ همانطور که نورمن اسير عقده هاي رواني است و در پس اين عقده ها دست به اعمالي مي زند که بيانگر نوعي انسان رواني است. منابع : 1- فيلم سايکو (رواني) اثر آلفرد هيچکاک .2- غياثي، محمد تقي؛ نقد روان شناختي متن ادبي ، انتشارات نگاه منبع: سيمرغ
مطالب پيشنهادي: زندگي شيرين اين دو مجري
آزاده نامداري ممنوع التصوير شد؟!
خاطرات ستاره ها از روزهاي مدرسه
تهديد جدي اين خواننده به خودکشي!!
آزاده نامداري از "کامران تفتي" و "آرش برهاني" تشکر کرد
-
يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۹:۳۳:۱۵ AM
-
۵۴۸ بازدید
-
-
چه خبر